این دفعه بزن به سلامتی ناصرالدین شاه 

که به هیچکس نگفت بیا دوست معمولی باشیم

با همه ازدواج کرد!!!!


دختره نوشته گذاشته:

فرهاد من کجاست که ببیند لیلی در آتش عشقش خاکستر شده… :|

والا تا اون جا که من خبر دارم فرهاد چشمش دنبال شیرین بود نه لیلی

تورو خدا قبل شکست عشقی خوردن ، یه کم در حوزه ادبیات مطالعه کنید …


همیشه تو بچگی هام دوس داشتم وقتی گریه میکنم
بغلم کنن و بگن:
Hiiiiiiiiishhhh...mami is here
Mami love you so
ولی متاسفانه همیشه میگفتن
خفه میشی یا بدم نون خشکی ببردت...!!!

چایی که سرد میشه روش آب جوش میریزن گرم میشه…

درسته , گرم میشه اما کمرنگ میشه…!!


رابطه ام همینه…

میشه دوباره زندش کرد اما نه مثل اول…!!

مواظب رابطه ها باشید که لازم نشه اب داغ روش بریزید


کچل باشی، بری بالای شهر میگن مد روزه 
بری مرکز شهر میگن سربازی
بری پایین شهر میگن زندانی بودی!!
این همه تفاوت توی شعاع 20 کیلومتر ؟؟؟!!!

روزی مردی با مشاهده آگهی شرکتی بزرگ برای استخدام یک سرایدار به آنجا رفت. 
در راه به امید یافتن یک شغل خوب کمی خرید کرد.
در اتاق مدیر همه چیز داشت به خوبی پیش میرفت تا اینکه مدیر گفت: 
اکنون ایمیلتان را بدهید تا ضوابط کاریتان را برایتان ارسال کنم. 
مرد گفت: من ایمیل ندارم.
مدیر گفت: شما میخواهید در شرکت به این بزرگی کار کنید ولی ایمیل ندارید. 
متاسفم من برای شما کاری ندارم.
مرد ناراحت از شرکت بیرون آمد و چیزهایی که خریده بود را 
در همان حوالی به عابران فروخت و سودی هم عایدش شد. 
از فردای آن روز مرد از حوالی خانه خود خرید میکرد و در بالای شهر میفروخت 
و با سود حاصل خریدهای بعدی اش را بیشتر کرد. 
تا جایی که کارش گرفت. مغازه زد و کم کم وارد تجارت های بزرگ و صادرات شد.
یک روز که با مدیر یک شرکت بزرگ در حال بستن قرداد به صورت تلفنی بود، 
مدیر آن شرکت گفت: ایمیلتان را بدهید تا مدارک را برایتان ارسال کنم.
مرد گفت: ایمیل ندارم
مدیر آن شرکت گفت: شما با این همه توان تجاری اگر ایمیل داشتین دیگه چی میشدین؟؟!!!
مرد گفت: احتمالآ سرایدار شرکت بودم..

......گاهی نداشته های ما به نفع ماست.....

رﻭﺯی ﻳﻚ ﻣﺮﺩ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ پسر ﻛﻮﭼﻜﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻩ ﺑﺮﺩ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﺪ ﻣﺮﺩمی ﻛﻪ ﺩﺭ آنجا ﺯﻧﺪگی میﻛﻨﻨﺪ ﭼﻘﺪﺭ ﻓﻘﻴﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
آﻥ ﺩﻭ ﻳﻚ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﺭﺧﺎﻧﻪ ﻣﺤﻘﺮ ﻳﻚ ﺭﻭﺳﺘﺎیی ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ،
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻭ ﺩﺭ پایان ﺳﻔﺮ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ پسرش پرسید: 
ﻧﻈﺮﺕ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺴﺎﻓﺮﺗﻤﺎﻥ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟
پسر پاسخ ﺩﺍﺩ: ﻋﺎلی ﺑﻮﺩ پدر!
پدر پرسید: آﻳﺎ ﺑﻪ ﺯﻧﺪگی آﻧﻬﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﻛﺮﺩی؟
پسر پاسخ ﺩﺍﺩ: ﺑﻠﻪ پدر!
پدر پرﺳﻴﺪ: ﭼﻪ ﭼﻴﺰی ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺳﻔﺮ ﻳﺎﺩ ﮔﺮفتی؟
پسر کمى ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ آﺭﺍمی ﮔﻔﺖ: ﻓﻬﻤﻴﺪم
ﻣﺎ ﺩﺭ ﺣﻴﺎﻃﻤﺎﻥ ﻳﻚ ﻓﻮﺍﺭﻩ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻭ آﻧﻬﺎ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ‌ﺍى ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻣﺎ ﺩﺭ ﺣﻴﺎﻃﻤﺎﻥ ﻓﺎﻧﻮﺱ‌های ﺗﺰئینی ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻭ آﻧﻬﺎ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ،
ﺣﻴﺎﻁ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺩﻳﻮﺍﺭﻫﺎﻳﺶ ﻣﺤﺪﻭﺩ می‌ﺷﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻍ آﻧﻬﺎ بی‌ﺍﻧﺘﻬﺎﺳﺖ!
ﺑﺎ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺣﺮﻓﻬﺎى پسر ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﻨﺪ آﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
ﺑﻌﺪ پسر ﺑﭽﻪ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻛﺮﺩ: 
ﻣﺘﺸﻜﺮم پدر ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍدى ﻛﻪ ﻣﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﻓﻘﻴﺮ ﻫﺴﺘﻴﻢ!

ﺍﻧﺪﺭﻭﻣﺘﻴﻮﺱ :
یکی ﺯﻳﺒﺎیی ﻣﻨﻈﺮﻩ ﺭﺍ می‌بیند ﻭ ﺩﻳﮕﺮی کثیفی پنجره ﺭﺍ.
ﺍﻳﻦ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﻛﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ می‌ﻛﻨﻴﺪ ﭼﻪ ﭼﻴﺰی ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻪ ﭼﻴﺰی ﺑﻴﻨﺪﻳﺸﻴﺪ..

تا کنون راجع به رابطه دو چشم خود با یکدیگر فکر کرده اید؟
هیچگاه یکدیگر را نمی بینند ولی
با هم مژه می زنند. با هم حرکت می کنند.
با هم اشک می ریزند. با هم می بینند.
با هم می خوابند.با هم شراکت و ارتباط عمیق حسی دارند.
ولی وقتی یک زن را می بینند، یکی چشمک می زند و دیگری نمی زند!
نتیجه: زن توانایی قطع هر ارتباطی را دارد!!

به طرف میگن درو ببند بیرون سرده 
میگه فرض کن درو بستم ، بیرون گرم میشه ؟

ﻋﺼﺮ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺯﯾﺒﺎ، ﯾﮏ ﻭﻛﻴﻞ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﮐﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻟﯿﻤﻮﺯﯾﻦ
ﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ ﺧﻮﺩ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺷﯿﺸﻪ ﻣﺎﺷﯿﻨﺶ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ
ﺟﺎﺩﻩ، ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻋﻠﻒ ﻫﺴﺘﻨﺪ. 
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺘﺎﺛﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ 
ﮐﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷوﺪ ﺗﺎ ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ ﺷﻮﺩ. 
ﺍﻭ ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﻋﻠﻒ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯾﺪ؟
ﻣﺮﺩ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ، ﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﭘﻮﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪﻥ ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ.
ﻣﺠﺒﻮﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﻋﻠﻒ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ.
ﻭﮐﯿﻞ ﮔﻔﺖ :ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺩ.
ﺍﻣﺎ ﺁﻗﺎ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻭ ﺩﻭ ﺑﭽﻪ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ. ﺁﻧﻬﺎ ﺯﯾﺮ ﺁﻥ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﻭﻛﻴﻞ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ، ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﯿﺎﻭﺭ 
ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺑﯿﺎ
ﻣﺮﺩ ﺩﻭﻡ ﺁﻫﯽ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ، ﻣﻦ ﻫﻢ ﯾﮏ ﻫﻤﺴﺮ ﻭ ﺷﺶ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭﻡ!
ﻭﻛﻴﻞ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ، ﻫﻤﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﯿﺎﻭﺭ. 
ﻫﻤﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺪﻧﺪ.
ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻭﻛﻴﻞ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ
ﺁﻗﺎ، ﺷﻤﺎ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻫﺴﺘﻴﺪ. ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺳﭙﺎﺱ ﮔزﺍﺭﻳﻢ
ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﻣﻲ ﺑﺮﻳﺪ.
ﻭﻛﻴﻞ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ، ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﺮﺳﻨﺪﻡ. 
ﺷﻤﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺷﺪ
ﻋﻠﻒ ﻫﺎﯼ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﺪﻭﺩ ﻳﻚ ﻣﺘﺮ ﺑﻠﻨﺪﻱ ﺩﺍﺭﻧﺪ !!

محبت خیلی از آدما هم همینجوریه!!!

از مربی باشگاهم میپرسم:
از کدوم دستگاه بیشتر استفاده کنم که هیکلم دختر کش بشه؟
میگه: از دستگاه خودپرداز بیرون باشگاه!!!

کسی که چشم به راهه …

از کسی که تو راهه خسته تره 


ﺣﻤﻮﻡ ﺑﻮﺩﻡ

ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﺭ

ﻣﯿﮕﻢ :  ﺑﻠﻪ!

ﻣﯿﮕﻪ : ﺣﻤﻮﻣﯽ؟

ﻣﯿﮕﻢ : ﻧﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻟﻨﺪﻧﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﻨﻮ ﺍﺯ ﺭﺍﺩﯾﻮ ﺑﯽ ﺑﯽ ﺳﯽ ﺩﺍﺭﯾﺪ!

ﻣﯿﮕﻪ : ﺩﺭ ﺯﺩﻡ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﻣﻬﻤﻮﻧﺎ ﺍﻭﻣﺪﻥ…

ﺩﺧﺘﺮﺍﺷﻮﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﺳﺮ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺩﺍﺭﻥ ﺑﺎ ﻭﺍﯾﺒﺮﻭ ﻻﯾﻨﺖ ﻭ ﻭﺍﺗﺲ آپت ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻦ!

ﻟﺒﺎﺱ ﻭ حولتو هم ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺑﺮ ﻣﯿﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ

ﺍﻣﺸﺐ ﺗﻮ ﻟﻨﺪﻥ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﺟﻮﺍﺏ ﭘﺪﺭﺗﻮ ﺑﺪﯼ ﺑﯿﺸﺮﻑ !!!!


دختره داشت اخبار مذاکرات رو میدید ....
مامانش میگه دخترم چه خبر ؟
دختره میگه هیچی اشتون همون کت قبلی تنشه ...
کفشاشم خیلی زشته!!!

عمق برداشت سیاسیشون از اخبار رو حال کردى؟!!!

یه رفیق داشتیم خیلی مذهبی بود

یه بار میخواست بیاد خونمون

انقد دم در گفت یالله یالله

آخرش بابام داد زد دیوث بیا تو منم چادر سرمه !!!


تنها کسی که از صمیم قلبش به من گفت I LOVE YOU 
















عروسک دخترخالم بود، 

اونم باید فشارش میدادم تا بگه...!!! 

میفهمی؟ فشار......

تحت فشار بود که گفت......!!!!!!! 


خودت باش! 

به اعتبار هیچ شانه ای اشک نریز

به اعتبار هر اشکی شانه نباش! 

ادمی به خودی خود نمی افتد

اگر بیفتد از همان سمتی می افتد که تکیه کرده است...!!!


ﮔﺎﻧﺪﯼ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ :

ﺧﻮﺏ ﻣﻦ ، ﻫﻨﺮ ﺩﺭ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ …..

ﺯﯾﺎﺩ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﯾﻢ ﻭ ﺯﯾﺎﺩ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻫﻢ ﯾﺦ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﻢ 

ﺗﻮ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺁﻧﮑﺴﯽ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ

ﻣﻦ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺁﻧﮑﺴﯽ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ 

ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﺴﺎﺯﯼ ﯾﺎ ﮐﻤﺒﻮﺩﻫﺎﯾﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﯾﺎ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﺖ

ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ 

ﻭ ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ….


ﺧﻮﺏ ﻣﻦ ، ﻫﻨﺮ ﻋﺸﻖ ﺩﺭ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻫﺎﺳﺖ 

ﻭ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﺵ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﮐﻤﺒﻮﺩﻫﺎ ….

ﺯﻧﺪﮐﯽ ﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ …. 

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺭﻧﮕﻬﺎﯾﺶ ﺟﻮﺭ ﻧﯿﺴﺖ

ﻫﻤﻪ ﺳﺎﺯﻫﺎﯾﺶ ﮐﻮﮎ ﻧﯿﺴﺖ

ﺑﺎﯾﺪ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺳﺎﺯﺵ ﺭﻗﺼﯿﺪ ﺣﺘﯽ ﺑﺎ ﻧﺎﮐﻮﮎ ﺗﺮﯾﻦ ﻧﺎﮐﻮﮐﺶ...

ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﻧﻤﯽ ﮔﺮﺩﻧﺪ 

ﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺑﺎﺩ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ 

ﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺑﺮﻕ ﮔﺬﺷﺘﻨﺪ ….

ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ، ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻧﺴﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ …..

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺁﺳﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ ….. 

ﻫﺮﺟﻮﺭ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ...


(ﭘﺎﺋﻮﻟﻮ ﮐﻮﺋﯿﻠﻮ)

لذتهای زندگی:
هوای توی گل فروشی؛
خاروندن ردکش جوراب؛
دیرمیرسی سرکار و رییس هنوز نیومده؛
خنکی اون طرف بالش؛
اسم عطر تو بپرسن؛
لیسیدن انگشتهای پفکی؛
وقتی نوزادی انگشتتو محکم بگیره؛
بوی تن نوزاد؛
وقتی خوابی یکی پتو بندازه روت؛
مغز کاهو؛
حرف زدن بچه باخودش وقتی داره تنهایی بازی میکنه؛
اخر سفر بشینی همه عکس هایی رو که گرفتی نگاه کنی؛
وقتی کسی بهت میگه صدای خندت رو دوست داره؛
وقتی خندت می گیره و خندتو نگه می داری؛
بچه ها بازیشونو نگه دارن تا از کوچه رد بشی
با پای برهنه روی شن های خیس ساحل قدم می زنی
بوی چمن خیس...
زندگی رو ساده بگیرین و از این همه لذت های کوچک زندگی خوشبختی رو احساس کنید..


دکتر نیستم...

اما برایت 10دقیقه راه رفتن، روى جدول کنار خیابان را تجویز میکنم

تا بفهمى عاقل بودن چیز خوبیست

اما دیوانگى قشنگ تر است..

برایت لبخند زدن به کودکان وسط خیابان را تجویز میکنم

تا بفهمى هنوز هم،میشود بى منت محبت کرد..

به تو پیشنهاد میکنم گاهى بلند بخندى، هرکجا که هستى

یک نفر همیشه منتظر خنده هاى توست...

دکتر نیستم

اما به تو پیشنهاد میکنم که شاد باشى!

خورشید، هر روز صبح، بخاطر زنده بودن من و تو طلوع میکند!

هرگز، منتظر" فرداى خیالى" نباش.

سهمت را از" شادى زندگى"، همین امروز بگیر

فراموش نکن "مقصد"، همیشه جایى در " انتهاى مسیر " نیست!

"مقصد" لذت بردن از قدمهاییست که برمى داریم


ﺍﻧﻘﺪ ﺑﺪﻡ ﻣﯿﺎﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎ ﺁﻫﻨﮓ ﻣﯿﺨﻮﻧﻢ ...

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻫﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﯿﺨﻮﻧﻪ !!!


مردی قصد خودکشی داشت 

به بالای صخره بلندی رفت و طنابی به گردنش انداخت و آن را به صخره بست

مقداری سم خورد و خود را آتش زد و خود را پرت کرد 

و در همان حال به سمت سر خود شلیک کرد.

تیر به خطا رفت و طناب را قطع کرد 

مرد که از حلقاویز شدن نجات یافت 

به داخل آب افتاد و آتش خاموش شد 

و استفراغ سم را از بدن او دفع کرد.

ماهیگیری او را دید و از آب زنده بیرون آورد.

مرد به بیمارستان میلاد منتقل شد 

و در آنجا بعلت نبود امکانات درگذشت!!!


رساله توجیه المسائل ایرانیها

۱_غیبت… تو روشم میگم.

۲_تهمت… همه میگن!

۳_دروغ… مصلحتى!

۴_رشوه… شیرینى!

۵_ظلم… حقشه!

۶_مال حرام… پیش سه هزار میلیارد هیچه.

۷_ربا… همه میخورن!

۸_نگاه به نامحرم… یه نظر حلاله!

۹_مجلس حرام… یک شب که هزار شب نمیشه!

۱۰_بخل… اگه خدا میخواست بهش میداد!


به طرف میگن: 

شما به حشره ایی که رنگش زرده روی گلها میشینه 

و از شهدشون عسل درست میکنه ،چی میگین؟

طرف میگه: ما بهش میگیم : "خسته نباشی حشره"


یه روز رئیس یه دیوونه خونه 3 تا از بهترین مریض هاشو میاره
واسه تست تا ترخیصشون کنه.
به اولی میگه دو دو تا؟ میگه 57 تا!! 
به دومی میگه دو دو تا؟ میگه سه شنبه!! 
خلاصه جفتشون و رد میکنه و نوبت نفر سوم می شه 
ازش می پرسه دو دو تا میگه چهارتا !!
میگه آفرین چه جوری بهش رسیدی؟
میگه بابا این که کاری نداشت 57 رو از سه شنبه کم کردم!!!!

چند دروغ رایج بین ما ایرانیان
۱-کار که عار نیست!
۲-پول که شخصیت نمیاره!
۳-فکر کردی چی ، مملکت قانون داره!
۴-تلاش کنی به هرچی که بخوای میرسی!
۵- پول چرک کف دسته!
۶-بچه دختر ، پسرش فرق نمیکنه!
۷-و پر کاربردترین دروغ ، پشت تلفن" اونم سلام میرسونه" ... ‌

بازرس برای سرکشی میره آسایشگاه ﺭﻭﺍﻧﯽ:

ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼﻧﺸﺴﺘﻪ 

ﻭ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺁﺭﻭﻡ ﺳﺮﺷﻮ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻭ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﻣﯿﮕﻪ:

ﻟﯿﻼ … ﻟﯿﻼ … ﻟﯿﻼ …

بارزس ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ : ﺍﯾﻦ یارو ﭼﺸﻪ؟

ﻣﯿﮕﻦ : ﯾﻪ ﺩﺧتری ﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﻟﯿﻼ ﮐﻪﺑﻬﺶ ﻧﺪﺍﺩﻥ , ﺍﯾﻨﻢ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ

بازرس میره ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎﻻ و ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﮐﻪ 

ﺗﻮﯼ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﻗﻔﺲ ﺑﻪ ﻏﻞ ﻭ ﺯﻧﺠﯿﺮ بستنش، ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﺰﻧﻪ:

ﻟﯿﻼ بسه …ﻟﯿﻼ خسته ام… ﻟﯿﻼ دیوونم کردی …

بازرس ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ : ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽﺩﯾﮕﻪ ﭼﺸﻪ ؟

ﻣﯿﮕﻦ : ﺍﻭﻥ ﺩﺧترﯼ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻥ , ﺩﺍﺩﻥ به این!!!!


یه خانم برای اولین بار داخل اتوبان رانندگی میکنه 

شوهرش بهش زنگ میزنه : عزیزم خیلی مواظب باش 

همین الان رادیو اعلام کرد که یه نفر تو اتوبان 

بر خلاف مسیر داره رانندگی میکنه 

زنه جواب داد : یه نفر ؟ این احمقا صد نفرن !!!


رفیقم میگه :
ﺧوﺎﻫﺮﻡ ﺍﺯ ﺑﺎﺑﺎﻡ 3 ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺗﻮﻣﻦ ﭘﻮﻝ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﺮﻩ ﺁﯾﻔﻮﻥ 6 ﺑﺨﺮﻩ
ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻢ 100 ﺗﻮﻣﻦ ﺑﺪﯾﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻋﯿﻨﮑﻢ ﺷﮑﺴﺘﻪ
ﻣﯿﺨوﺎﻡ ﻋﻮﺿﺶ ﮐﻨﻢ
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﯿﮕﻪ : ﻭﻟﺶ ﮐﻦ ﭘﺴﺮﻡ . ﺩﻧﯿﺎﺵ ﺍﺭﺯﺵ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﺪﺍﺭﻩ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
صبح قراره باهاش برم به چندتا پرورشگاه سر بزنیم!! 

روزی شخصی نزد حکیمی رفت و گفت :

عرضی دارم

حکیم فرمود:

عرضت را بگو:

شخص گفت:

34 سانتیمتر

حکیم فرمود:

طولت را هم بگو

شخص گفت:

176 سانتیمتر

و حکیم با رندی مساحت شخص را محاسبه نمود 

و شخص خوشحال از حل مشکل خود راهی دیار خود گشت....


ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻓﺴﺮ
ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﺟﻔﺖ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ ﺩﺭ ﭼﻪ ﻣﻮﺍﻗﻌﯽ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯿﺸﻪ ؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮔﻔﺘﻪ : وقتی عروس شدم
ﻧﺨﻨﺪ دختره دیگه دلش شوهر میخااااااد :)))))

دو چیز خیلی لذت بخشه ...؛

یه نفری خوابیدن روی تخت دونفره

دونفری خوابیدن روی تخت یه نفره..


پسره 5 ساله توی تاکسی شکلات می‌خورد

بهش گفتم: هیچ می‌دونی شکلات برای دندونات ضرر داره؟

گفت: پدربزرگم 120 سال عمر کرد،

گفتم: بخاطر شکلات؟

گفت: نه، سرش تو کار خودش  بود!


برناﻣﻪ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ یک مهندس در آمریکا:
1 . ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻢ .
2 . ﺳﻮﺍﺭ ﻻﻣﺒﻮﺭﮔﯿﻨﯿﻢ ﻣﯿﺸﻢ .
3 . ﻣﯿﺮﻡ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ
4 . ﻋﺼﺮ ﺑﺎ ﻋﺸﻘﻢ ﻣﯿﺮﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ
.
ﻣﻨﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭﺍ ﺭﻭ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ :
2
3
4
1
نخند
بذار تو حال خودم باشم !

روزی زنی بود که سه عروس داشت میخواست عروس هاش رو امتحان کنه که ببینه کی از همه بیشتر دوستش داره
وقتی از کنار حوض حیاط رد میشود عمدا خودش رو داخل حوض انداخت تا عکسو العمل عروس بزرگش رو ببینه
عروس بزرگ فورا تو آب پرید و مادر شوهرش رو نجات داد 
فرداصبح عروس بزرگ یک پژو ۲۰۶جلوی در دید که روش نوشته بود تقدیم به عروس گلم مادر شوهرت
فردای آنروز همین کار رو برای عروس دومش انجام داد
عروس دوم هم مادر شوهر رو نجات داد
وفرداش یه پژو ۲۰۶جلوی در خونش بود که نوشته بود مرسی عروس گلم مادر شوهرت
نوبت به عروس کوچیک رسید مادر شوهر خودش رو داخل حوض انداخت به این امید که عروس سوم نجاتش بده
اما عروس سوم گفت برو بمیر اکبیری
ومادر شوهر مرد
فردای اون روز عروس یه بی ام و آخرین مدل در خونش دید که روش نوشته بود 
مرسی عروس گلم (پدر شوهرت)

سر کلاس بودیم. استاد گفت:

چقدر زمان داریم؟

گفتم: در حد دو جمله که با بیننده ها خداحافظی کنیم..!

عوضی بیرونم کرد!

خب اعصاب نداری میگفتی از اتاق فرمان واست وقت میگرفتم..!!!!


ﺗﻮ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺩﻭﺗﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺩﻋﻮﺍﺷﻮﻥ ﻣﯿﺸﻪ ﻭﺍﺳﻪ

ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺭﻭ ﯾﻪ ﺻﻨﺪﻟﯽ .

ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻣﯿﮕﻪ : ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﻦ ﺗﺮﻩ ﺑﺸﯿﻨﻪ .

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

ﻭ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻫﺮﺩﻭ ﺯﻥ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ

ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺗﺎ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻣﺴﯿﺮ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﺎﻧﺪ!!


بابام میگه:خجالت بکش

ناپلئون سن تو بود شاگرد اول کلاس بود.

بعد من گفتم:

بابا ناپلئون به سن شما بود امپراطور بود.

هیچی دیگه 

الان تو آشغالی سر کوچمون خوابیدم 

گربه ها سلام میرسونن!


بوی دود می‌‌آید 
به گمانم جماعتی پای دنیای مجازی می‌سوزانند عمر خویش را....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نه نه ادامه بدید دسته قابلمه بود!!!