سرزده رفتیم خونه یکی از آشناهابچه صاحبخونه گفت :عمو ما میدونستیم شما میاین خونمونگفتم : ازکجا می دونستین ؟جواب داد : مامانم چایی آورد تفاله چایی اومده بود روی استکان بابامبابام گفت الان یه خری میاد خونمون !!