https://kutt.it/BNcYoE

تولــد 4 سالگی!!!


  تولــد 4 سالگی این وبلاگ  


یادم رفته بود!!! خیلی اتفاقی یادم افتاد که امروز تولد وبم بود!

4 سال پیش اینجا رو ساختم .. واسه اسمش خیلی فکر کرده بودم..

همون روز اول از تعداد بازیدید فهمیدم چقدر قراره موفق بشه

خاطرات زیاده.. فقط میشه گفت یادش بخیر...

هنوز امید دارم که تابستون بتونم گاهی اینجا پست بذارم .. حداقل هفته ای یه بار

که دوباره زنده بشه .. حالا هرچقد ساده و کم

.

.

وب دوس داشتنی من.. تولدت مبارک 


ﻣﺮﺍﺣﻞ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ

ﺩﺧﺘﺮﻫﺎ :

1 ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺸﻬﺎ ﮐﻪ ﺗﺎ ﯾﮏ ﻭﺟﺐ ﺯﯾﺮ ﺷﮑﻢ،ﺩﻭﺭ ﭘﺎ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ

ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ!

-2ﻣﺎﻧﺘﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻭﺭﻧﺪ

-3 ﻟﺒﺎﺱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﻣﺎﺩﺭ ﯾﺎ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻭﺭﻧﺪ

-4 ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺼﻨﻮﻋﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ

5.لنز را در میارن

6.گن را در میارن

-5 ﻣﮋﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﺼﻨﻮﻋﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﮑَﻨﻨﺪ!

-6 ﻧﺎﺧﻦ ﻫﺎﯼ ﻣﺼﻨﻮﻋﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ !

-7ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺷﯿﺮ ﭘﺎﮐﻦ ﭘﺎﮎ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ

-8 ﺻﻮﺭﺕ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻮﯾﻨﺪ!

-9 ﻟﺒﺎﺳﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺭ ﮐﻤﺪ ﺟﺎﺳﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ !

-10 ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻨـــــــــــــــﺪ !

ﭘﺴﺮﻫﺎ :

-1 ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻭﺭﻧﺪ

-2ﺷﻠﻮﺍﺭﮎ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﻮﺷﻨﺪ

-3 ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻨـــــــــــــــــــــــــﺪ

ازاتاق فرمان اشاره کردن شلوارکم نمیپوشن, میخوابن!!!


یک نصیحت از دکتر " نیلجسیژوکستانیفیک "

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

دکتر "نیلجسیژوکستانیفیک" میگه: 

وقتی اینقدر گشادی که اسم منو نمیخونی نصیحت میخوای برا عمت...؟! :|


خدا رو شکر دستشوییهای امریکا و کشورهای اروپایی قسمت زنونه و مردونه جداست!

وگرنه یه عده روشنفکر تو ایران میگفتن :

در دستشویی های ما ازادی نیست :| !!!


بچه از باباش میپرسه

ما چند خط زیر خط فقریم...

باباش میگه:

اگه یارانه مونم قطع کنن، میریم صفحه ی قبل!!!


لالایی چیست؟ 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

هشدار پلیس عربستان به کسانی که در اتوبان لایی میکشند!!!


حضرت عزراییل را در اورژانس دیدم مشغول CPR بنده خدایی بودند

گفتم شما وظیفه ات قبض روحه ، الان مشغول احیا هستی ؟ !!!

گفت این بنده خدا هنوز موقع مرگش نرسیده 

دکترا دارن میکشنش...!!!!


تیغ هست ،،، رگ هست ،،، من هستم ،،،

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

ولی لامصب وان نیست !... میفهمین !؟

یه دونه ازین لگن قرمزا داریم توش جا نمیشم لعنتی !


بچه تو مهد کودک به دوستش میگه 
مامان بابای توام از کارتون میترسن؟! 
میگه نه مگه مامان بابای تو میترسن؟ 
میگه آره هر وقت واسه من کارتون میزارن 
میرن تو اتاق درو میبندن زیر پتو قایم میشن هی میلرزن!!!

ﻗﺒﻠﻨــــــﺎ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﻮﻧﻮ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻤ

ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻧﺖ ﻣﯿﺰﺩﯾﻢ ...

ﺍﻻﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻮ ﻧﺘﯿﻢ

ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ!!!

ﻗﺪﯾﻤﺎ :ﻫﺮﮐﯽ ﺭﻭﺯﻩ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﺑﻘﯿﻪ ﻧﺒﯿﻨﻨﺶ

ﺍﻻﻥ :ﻫﺮ ﮐﯽ ﺭﻭﺯﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻩ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﻣﺰﺍﺣﻢ ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺑﻘﯿﻪ ﻧﺸﻪ

ﻗﺪﯾﻤﺎ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺑﻮﺩ 

ﻭﻟﯽ ﺍﻻﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺎﺷﻮﻧﻮ ﺑﻬﻢ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﻥ!!!

ﻗﺪﯾﻤﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻟﮑﯽ ﺣﻠﻘﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ  

ﮐﻪ ﺑﻘﯿﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻦ ﻣﺘﺎﻫﻞ ﻫﺴﺘﻦ ، ﻭ ﮐﺴﯽ ﻣﺰﺍﺣﻤﺸﻮﻥ ﻧﺸﻪ ....

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻥ  ﻗﺎﯾﻢ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﮐﻪ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﺟﺪﯾﺪ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﻥ...!!!


ﺭﻭﺯﯼ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﻣﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﻬﺸﺖ ﺷﺪﻧﺪ

 ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻗﺎﯾﻢ ﺑﺎﺷﮏ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﻨﺪ.

ﺍﻧﯿﺸﺘﯿﻦ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﺸﻢ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺷﺖ.

ﺍﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ 100 ﻣﯿﺸﻤﺮﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻣﯿﮑﺮﺩ .

ﻫﻤﻪ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﺪﻧﺪ ﺑﻐﻴﺮ ﺍﺯ ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ...

ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﺑﻊ ﺑﻪ ﻃﻮﻝ ﯾﮏ ﻣﺘﺮ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ، ﺩﻗﯿﻘﺎ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﻧﯿﺸﺘﯿﻦ 

ﺍﻧﯿﺸﺘﯿﻦ ﺷﻤﺮﺩ

ﺍﻭ ﭼﺸﻤﺎﺷﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ .

ﺍﻧﯿﺸﺘﯿﻦ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ( ﺳﮏ ﺳﮏ ) ،

ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ﺑﺎ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﺗﮑﺬﯾﺐ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﯿﺴﺘﻢ.

ﺍﻭ ﺍﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﻣﻦ ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ﻧﯿﺴﺘﻢ !!!

ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﻣﺨﻔﯿﮕﺎﻫﺸﻮﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺗﺎ

ﺑﺒﯿﻨﻦ ﺍﻭﻥ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﻪ ﮐﻪ ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ﻧﯿﺴﺖ ...

ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻣﺮﺑﻊ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺣﺖ ﯾﮏ ﻣﺘﺮ ﻣﺮﺑﻊ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ

ﮐﻪ ﻣﻦ ﺭﻭ ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ﺑﺮ ﻣﺘﺮ ﻣﺮﺑﻊ ﻣﯿﮑﻨﻪ ...

ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ﺑﺮ ﻣﺘﺮ ﻣﺮﺑﻊ ﺑﺮﺍﺑﺮ " ﯾﮏ ﭘﺎﺳﮑﺎﻝ " ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ

ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻣﻦ " ﭘﺎﺳﮑﺎﻟﻢ " ﭘﺲ ﭘﺎﺳﮑﺎﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﻩ

ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﺣﺎﻝ ﺍﻧﻴﺸﺘﻴﻦ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺯﺩ

گوه نخور بابا ! برو بیرون !


ﺗﻮ ﺧﺎﺭﺝ:

ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﯿﺎﻡ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﺖ؟ 

ﺗﻮ ﺍﯾﺮﺍﻥ: 

ﺑﻌﺪ ﺍﺯﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﻪ ﻟﮕﺪ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻣﯿﺰﻧﻦ ﻣﯿﮕﻦ 

ﮐﺮﻩ ﺧﺮ… 

ﭼﻪ ﻏﻠﻄﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﺩﺭﻭ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ؟...!!


ﻣﻨﻮ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻦ 
ﺧﯿﻠﯿﺎ ﺣﺎﺿﺮﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﻡ ﺑﻤﯿﺮﻥ ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻫﻤﯿﻦ دیشب ، دوس دخترم پیام ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ :
ﺣﺎﺿﺮﻡ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﻭﻟﯽ دیگه ﺭﯾﺨﺘﺘﻮ ﻧﺒﯿﻨم !!!

به یه آلمانی و یه ایرانی و یه ژاپنی هرکدام 50 تا موز با یک میمون میدن 

میگن با این موزها به میمونا حرف زدن یاد بدین !

بعد از چند روز میان سراغشون می بینن آلمانی و ژاپنی

50 تا موز رو دادن به میمون ولی نتونستن حرف زدن رو یادش بدن !

میان سراغ ایرانیه می بینن 49 تا از موزها رو خودش خورده 

یه موز هم تو دستشه و میمونه داره با التماس می گه : 

تو رو خدا این یکی رو بده به من!!


ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ !

ﺍﺯ ﮔﺮﻣﺎ ﻣﯽ ﻧﺎﻟﯿﻢ . ﺍﺯ ﺳﺮﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ .

ﺩﺭ ﺟﻤﻊ، ﺍﺯ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﮐﻼﻓﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ 

ﻭ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ، ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﻐﺾ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ .

ﺗﻤﺎﻡ ﻫﻔﺘﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻫﺴﺘﯿﻢ 

ﻭ ﺁﺧﺮ ﻫﻔﺘﻪ ﻫﻢ ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﮕﯽ ﺗﻘﺼﻴﺮ ﻏﺮﻭﺏ ﺟﻤﻌﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺲ !

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ

ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ :

ﻣﺪﺭﺳﻪ .. ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ .. ﮐﺎﺭ ..

ﺣﺘﯽ ﺩر ﺳﻔﺮ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ !

ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ .


کم کم داریم به جایی میرسیم که 

تنها ملاکمون برای ازدواج این باشه که طرف ایدز نداشته باشه...!!!


مورد داشتیم

پسره تو صف نونوایی از دختره پرسیده چند نفر جلوی شما هستند ؟

دختره گفته :

دو تا خواهر بزرگتر از خودم هستند ولی من برای ازدواج مشکلی ندارم

ما تو خانواده اصلا از این رسمها نداریم!


دﻭﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﮐﻞ گند زدن ﺗﻮﻭ ﺍﯾﻦ ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ " ﻋﻘﻞ ﺳﺎﻟﻢ ﺩﺭ ﺑﺪﻥ ﺳﺎﻟﻢ ﺍﺳﺖ " 
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﯾﮑﯿﺶ ﺍﺳﺘﯿﻮﻥ ﻫﺎﻭﮐﯿﻨﮓ ﺑﻮﺩ
ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ ﻫﻢ ﺍﻣﯿﺮ ﺗﺘﻠﻮ! :||

گاهی هم اینجوری فکر کنیم بد نیست

او " مــرد " است

دستهایش از تو زبرتر و پهن تر است ...

صورتش ته ریشى دارد...

او با همــان دستهای زبرش تو را نوازش میکند ...

و با همان صورت ناصاف و ناملایم تو را می بوسد

و تو آرام میشوى...

به او سخت نگیر !..

او را خراب نکن !..

او را " نامــــرد" نخوان !..

آنقدر او را با پول و ثــروتش اندازه نزن !..

فقط به او نــــخ بده تا زمین و زمان را برایت بدوزد...

فقــــط با او روراست باش تا دنیا را به پایت بریزد ...

آن مردی که صحبتش را میکنم، خیلی تنهاتر از زن است!..

لاک به ناخنهایش نمیزند که هر وقت دلش یک جوری شد 

دست هایش را باز کند، ناخنهایش را نگاه کند 

و ته دلش از خودش خوشش بیاید !..

مرد، موهاش بلند نیست که توی بی کَـسی هایش

کوتاهش کند و اینطوری با همه ی دنیا لج کند!..

مرد نمیتواند وقتی دلش گرفت، به دوستش زنگ بزند 

یک دل سیر گریه کند و سبک شود !..

مرد، دردهایش را اشک نمی کند

فرو می ریزد در قلبی که به وسعت دریاست...


ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﻮﺗﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﺗﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ 
ﻭ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺟﯿﻦ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻣﯽ ﮐﻪ ﮔﺬﺷﺖ ﻣﺎﺭ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺟﯿﻦ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻧﺖ ﺑﺰﻧﻢ ﯾﺎ ﺑﻪ ﻟﺒﺖ ؟
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﮔﻔﺖ : ﺁﯾﺎ ﺳﺰﺍﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ؟
ﻣﺎﺭ ﮔﻔﺖ : ﺳﺰﺍﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ …
ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﮑﻨﻨﺪ  
ﺑﻪ ﺭﻭﺑﺎﻫﯽ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ.
ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ :
ﻣﻦ ﺗﺎ ﺻﻮﺭﺕ ﻭﺍﻗﻌﻪ ﺭﺍ ﻧﺒﯿﻨﻢ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺣﮑﻢ ﮐﻨﻢ 
ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻥ ﺑﻮﺗﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﺗﺶ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ 
ﻣﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﻤﺪﺍﺩ ﺑﺮﺁﻣﺪ ﻭ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ :
ﺑﻤﺎﻥ ﺗﺎ ﺭﺳﻢ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺮﺍﻓﮑﻨﺪﻩ ﻧﺸﻮﺩ …
ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﻰ :
ﻧﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺜﻞ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺧﻮﺑﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ
ﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﻣﺎﺭ ﺑﺪﻩ ﺑﺪ
ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺜﻞ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺑﻮﺩ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪﻭﻧﯽ ﮐﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﺮﺩﻧﻮ ﺩﺍﺭﻩ ...
" ﮐﻠﯿﻠﻪ ﻭ ﺩﻣﻨﻪ "

یه روز، شهردار یکی از شهرهای دنیا تصمیم میگیره 
یه برج زیبا تو شهرشون بسازه. 
برای این کار از سرتاسر دنیا از سه مهندس میخواد 
(یه مهندس چینی، یه مهندس آمریکایی و یه ایرانی) 
که بیان تا در مورد ساخت برج باهاشون صحبت کنه
مهندس چینی میگه من این برج رو برات میسازم
ولی قیمتش میشه 3 میلیون دلار.
1 میلیون هزینه کارگر و تجهیزات، 1.5 میلیون هزینه مواد اولیه و 500 هزار هم دستمزد خودم
شهردار با مهندس آمریکایی صبحت میکنه. 
مهندس آمریکایی میگه ساخت برج 5 میلیون هزینه داره
2 میلیون کارگر و تجهیزات، 2 میلیون مواد اولیه و 1 میلیون هم خودم میگیرم.
شهردار سراغ مهندس ایرانی میاد.
مهندس ایرانی میگه ساخت این برج 9 میلیون هزینه برمیداره!
شهردار با تعجب میپرسه، چطور ممکنه 9 میلیون هزینه داشته باشه؟ 
مهندس ایرانی میگه، 3 میلیون خودت برمیداری، 3 میلیون من برمیدارم
3 میلیون هم میدیم به مهندس چینی که برج رو بسازه!! 
شهردار می پذیره، و بدین سان بود که 
ما موفق شدیم آداب و سنن کشور مون رو جهانی کنیم...

ما هرجا واسه کار رفتیم یه نگا بهمون انداختن گفتن تست اعتیادم داری؟؟؟

حالا واسه معافیت سربازی که رفتیم دکتره گفت 

جوون به این پهلوونی حیف نیست نره سربازی...!؟!؟


به گمانم 
بزرگترین دارایی زندگی آدمیزاد 
همین دوست های دیده و نادیده هستند...
همین دوست هایی که برایت پیغام می گذارند...
که اعلام می کنند حواسشان به تو هست... 

همین دوست ها که با دو سه خط پیغام نشان می دهند 

چقدر دلشان پی تو ، دل تو و درد توست...

که چقدر خوب تو را می خوانند...
همین دوست ها که پیگیرند
که نباشی دلگیرند
همین دوست ها که دلتنگت می شوند و بی مقدمه برایت می نویسند...

 آدمیزاد چه دلخوش می شود گاهی با همین دو سه خط نوشته...

دو سه خط پیغام از دوستی
حس شیرینیست که بدانی بودنت برای کسی اهمیت دارد 
نبودن ات کسی را غمگین میکند... 

خواستم بگویم که چقدر این دارایی های زندگی ام 

این دوستان ِ دیده و نادیده، برایم پُر ارزشند...
که چقدر خوب است دارمشان...


این دفعه بزن به سلامتی ناصرالدین شاه 

که به هیچکس نگفت بیا دوست معمولی باشیم

با همه ازدواج کرد!!!!


دختره نوشته گذاشته:

فرهاد من کجاست که ببیند لیلی در آتش عشقش خاکستر شده… :|

والا تا اون جا که من خبر دارم فرهاد چشمش دنبال شیرین بود نه لیلی

تورو خدا قبل شکست عشقی خوردن ، یه کم در حوزه ادبیات مطالعه کنید …


همیشه تو بچگی هام دوس داشتم وقتی گریه میکنم
بغلم کنن و بگن:
Hiiiiiiiiishhhh...mami is here
Mami love you so
ولی متاسفانه همیشه میگفتن
خفه میشی یا بدم نون خشکی ببردت...!!!

چایی که سرد میشه روش آب جوش میریزن گرم میشه…

درسته , گرم میشه اما کمرنگ میشه…!!


رابطه ام همینه…

میشه دوباره زندش کرد اما نه مثل اول…!!

مواظب رابطه ها باشید که لازم نشه اب داغ روش بریزید


کچل باشی، بری بالای شهر میگن مد روزه 
بری مرکز شهر میگن سربازی
بری پایین شهر میگن زندانی بودی!!
این همه تفاوت توی شعاع 20 کیلومتر ؟؟؟!!!

روزی مردی با مشاهده آگهی شرکتی بزرگ برای استخدام یک سرایدار به آنجا رفت. 
در راه به امید یافتن یک شغل خوب کمی خرید کرد.
در اتاق مدیر همه چیز داشت به خوبی پیش میرفت تا اینکه مدیر گفت: 
اکنون ایمیلتان را بدهید تا ضوابط کاریتان را برایتان ارسال کنم. 
مرد گفت: من ایمیل ندارم.
مدیر گفت: شما میخواهید در شرکت به این بزرگی کار کنید ولی ایمیل ندارید. 
متاسفم من برای شما کاری ندارم.
مرد ناراحت از شرکت بیرون آمد و چیزهایی که خریده بود را 
در همان حوالی به عابران فروخت و سودی هم عایدش شد. 
از فردای آن روز مرد از حوالی خانه خود خرید میکرد و در بالای شهر میفروخت 
و با سود حاصل خریدهای بعدی اش را بیشتر کرد. 
تا جایی که کارش گرفت. مغازه زد و کم کم وارد تجارت های بزرگ و صادرات شد.
یک روز که با مدیر یک شرکت بزرگ در حال بستن قرداد به صورت تلفنی بود، 
مدیر آن شرکت گفت: ایمیلتان را بدهید تا مدارک را برایتان ارسال کنم.
مرد گفت: ایمیل ندارم
مدیر آن شرکت گفت: شما با این همه توان تجاری اگر ایمیل داشتین دیگه چی میشدین؟؟!!!
مرد گفت: احتمالآ سرایدار شرکت بودم..

......گاهی نداشته های ما به نفع ماست.....

رﻭﺯی ﻳﻚ ﻣﺮﺩ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ پسر ﻛﻮﭼﻜﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻩ ﺑﺮﺩ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﺪ ﻣﺮﺩمی ﻛﻪ ﺩﺭ آنجا ﺯﻧﺪگی میﻛﻨﻨﺪ ﭼﻘﺪﺭ ﻓﻘﻴﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
آﻥ ﺩﻭ ﻳﻚ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﺭﺧﺎﻧﻪ ﻣﺤﻘﺮ ﻳﻚ ﺭﻭﺳﺘﺎیی ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ،
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻭ ﺩﺭ پایان ﺳﻔﺮ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ پسرش پرسید: 
ﻧﻈﺮﺕ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺴﺎﻓﺮﺗﻤﺎﻥ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟
پسر پاسخ ﺩﺍﺩ: ﻋﺎلی ﺑﻮﺩ پدر!
پدر پرسید: آﻳﺎ ﺑﻪ ﺯﻧﺪگی آﻧﻬﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﻛﺮﺩی؟
پسر پاسخ ﺩﺍﺩ: ﺑﻠﻪ پدر!
پدر پرﺳﻴﺪ: ﭼﻪ ﭼﻴﺰی ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺳﻔﺮ ﻳﺎﺩ ﮔﺮفتی؟
پسر کمى ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ آﺭﺍمی ﮔﻔﺖ: ﻓﻬﻤﻴﺪم
ﻣﺎ ﺩﺭ ﺣﻴﺎﻃﻤﺎﻥ ﻳﻚ ﻓﻮﺍﺭﻩ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻭ آﻧﻬﺎ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ‌ﺍى ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻣﺎ ﺩﺭ ﺣﻴﺎﻃﻤﺎﻥ ﻓﺎﻧﻮﺱ‌های ﺗﺰئینی ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻭ آﻧﻬﺎ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ،
ﺣﻴﺎﻁ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺩﻳﻮﺍﺭﻫﺎﻳﺶ ﻣﺤﺪﻭﺩ می‌ﺷﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻍ آﻧﻬﺎ بی‌ﺍﻧﺘﻬﺎﺳﺖ!
ﺑﺎ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺣﺮﻓﻬﺎى پسر ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﻨﺪ آﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
ﺑﻌﺪ پسر ﺑﭽﻪ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻛﺮﺩ: 
ﻣﺘﺸﻜﺮم پدر ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍدى ﻛﻪ ﻣﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﻓﻘﻴﺮ ﻫﺴﺘﻴﻢ!

ﺍﻧﺪﺭﻭﻣﺘﻴﻮﺱ :
یکی ﺯﻳﺒﺎیی ﻣﻨﻈﺮﻩ ﺭﺍ می‌بیند ﻭ ﺩﻳﮕﺮی کثیفی پنجره ﺭﺍ.
ﺍﻳﻦ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﻛﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ می‌ﻛﻨﻴﺪ ﭼﻪ ﭼﻴﺰی ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻪ ﭼﻴﺰی ﺑﻴﻨﺪﻳﺸﻴﺪ..

تا کنون راجع به رابطه دو چشم خود با یکدیگر فکر کرده اید؟
هیچگاه یکدیگر را نمی بینند ولی
با هم مژه می زنند. با هم حرکت می کنند.
با هم اشک می ریزند. با هم می بینند.
با هم می خوابند.با هم شراکت و ارتباط عمیق حسی دارند.
ولی وقتی یک زن را می بینند، یکی چشمک می زند و دیگری نمی زند!
نتیجه: زن توانایی قطع هر ارتباطی را دارد!!

به طرف میگن درو ببند بیرون سرده 
میگه فرض کن درو بستم ، بیرون گرم میشه ؟

ﻋﺼﺮ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺯﯾﺒﺎ، ﯾﮏ ﻭﻛﻴﻞ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﮐﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻟﯿﻤﻮﺯﯾﻦ
ﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ ﺧﻮﺩ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺷﯿﺸﻪ ﻣﺎﺷﯿﻨﺶ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ
ﺟﺎﺩﻩ، ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻋﻠﻒ ﻫﺴﺘﻨﺪ. 
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺘﺎﺛﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ 
ﮐﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷوﺪ ﺗﺎ ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ ﺷﻮﺩ. 
ﺍﻭ ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﻋﻠﻒ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯾﺪ؟
ﻣﺮﺩ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ، ﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﭘﻮﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪﻥ ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ.
ﻣﺠﺒﻮﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﻋﻠﻒ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ.
ﻭﮐﯿﻞ ﮔﻔﺖ :ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺩ.
ﺍﻣﺎ ﺁﻗﺎ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻭ ﺩﻭ ﺑﭽﻪ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ. ﺁﻧﻬﺎ ﺯﯾﺮ ﺁﻥ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﻭﻛﻴﻞ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ، ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﯿﺎﻭﺭ 
ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺑﯿﺎ
ﻣﺮﺩ ﺩﻭﻡ ﺁﻫﯽ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ، ﻣﻦ ﻫﻢ ﯾﮏ ﻫﻤﺴﺮ ﻭ ﺷﺶ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭﻡ!
ﻭﻛﻴﻞ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ، ﻫﻤﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﯿﺎﻭﺭ. 
ﻫﻤﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺪﻧﺪ.
ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻭﻛﻴﻞ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ
ﺁﻗﺎ، ﺷﻤﺎ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻫﺴﺘﻴﺪ. ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺳﭙﺎﺱ ﮔزﺍﺭﻳﻢ
ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﻣﻲ ﺑﺮﻳﺪ.
ﻭﻛﻴﻞ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ، ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﺮﺳﻨﺪﻡ. 
ﺷﻤﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺷﺪ
ﻋﻠﻒ ﻫﺎﯼ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﺪﻭﺩ ﻳﻚ ﻣﺘﺮ ﺑﻠﻨﺪﻱ ﺩﺍﺭﻧﺪ !!

محبت خیلی از آدما هم همینجوریه!!!

از مربی باشگاهم میپرسم:
از کدوم دستگاه بیشتر استفاده کنم که هیکلم دختر کش بشه؟
میگه: از دستگاه خودپرداز بیرون باشگاه!!!

کسی که چشم به راهه …

از کسی که تو راهه خسته تره 


ﺣﻤﻮﻡ ﺑﻮﺩﻡ

ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﺭ

ﻣﯿﮕﻢ :  ﺑﻠﻪ!

ﻣﯿﮕﻪ : ﺣﻤﻮﻣﯽ؟

ﻣﯿﮕﻢ : ﻧﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻟﻨﺪﻧﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﻨﻮ ﺍﺯ ﺭﺍﺩﯾﻮ ﺑﯽ ﺑﯽ ﺳﯽ ﺩﺍﺭﯾﺪ!

ﻣﯿﮕﻪ : ﺩﺭ ﺯﺩﻡ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﻣﻬﻤﻮﻧﺎ ﺍﻭﻣﺪﻥ…

ﺩﺧﺘﺮﺍﺷﻮﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﺳﺮ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺩﺍﺭﻥ ﺑﺎ ﻭﺍﯾﺒﺮﻭ ﻻﯾﻨﺖ ﻭ ﻭﺍﺗﺲ آپت ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻦ!

ﻟﺒﺎﺱ ﻭ حولتو هم ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺑﺮ ﻣﯿﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ

ﺍﻣﺸﺐ ﺗﻮ ﻟﻨﺪﻥ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﺟﻮﺍﺏ ﭘﺪﺭﺗﻮ ﺑﺪﯼ ﺑﯿﺸﺮﻑ !!!!


دختره داشت اخبار مذاکرات رو میدید ....
مامانش میگه دخترم چه خبر ؟
دختره میگه هیچی اشتون همون کت قبلی تنشه ...
کفشاشم خیلی زشته!!!

عمق برداشت سیاسیشون از اخبار رو حال کردى؟!!!

یه رفیق داشتیم خیلی مذهبی بود

یه بار میخواست بیاد خونمون

انقد دم در گفت یالله یالله

آخرش بابام داد زد دیوث بیا تو منم چادر سرمه !!!


تنها کسی که از صمیم قلبش به من گفت I LOVE YOU 
















عروسک دخترخالم بود، 

اونم باید فشارش میدادم تا بگه...!!! 

میفهمی؟ فشار......

تحت فشار بود که گفت......!!!!!!! 


خودت باش! 

به اعتبار هیچ شانه ای اشک نریز

به اعتبار هر اشکی شانه نباش! 

ادمی به خودی خود نمی افتد

اگر بیفتد از همان سمتی می افتد که تکیه کرده است...!!!


ﮔﺎﻧﺪﯼ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ :

ﺧﻮﺏ ﻣﻦ ، ﻫﻨﺮ ﺩﺭ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ …..

ﺯﯾﺎﺩ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﯾﻢ ﻭ ﺯﯾﺎﺩ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻫﻢ ﯾﺦ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﻢ 

ﺗﻮ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺁﻧﮑﺴﯽ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ

ﻣﻦ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺁﻧﮑﺴﯽ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ 

ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﺴﺎﺯﯼ ﯾﺎ ﮐﻤﺒﻮﺩﻫﺎﯾﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﯾﺎ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﺖ

ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ 

ﻭ ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ….


ﺧﻮﺏ ﻣﻦ ، ﻫﻨﺮ ﻋﺸﻖ ﺩﺭ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻫﺎﺳﺖ 

ﻭ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﺵ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﮐﻤﺒﻮﺩﻫﺎ ….

ﺯﻧﺪﮐﯽ ﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ …. 

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺭﻧﮕﻬﺎﯾﺶ ﺟﻮﺭ ﻧﯿﺴﺖ

ﻫﻤﻪ ﺳﺎﺯﻫﺎﯾﺶ ﮐﻮﮎ ﻧﯿﺴﺖ

ﺑﺎﯾﺪ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺳﺎﺯﺵ ﺭﻗﺼﯿﺪ ﺣﺘﯽ ﺑﺎ ﻧﺎﮐﻮﮎ ﺗﺮﯾﻦ ﻧﺎﮐﻮﮐﺶ...

ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﻧﻤﯽ ﮔﺮﺩﻧﺪ 

ﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺑﺎﺩ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ 

ﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺑﺮﻕ ﮔﺬﺷﺘﻨﺪ ….

ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ، ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻧﺴﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ …..

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺁﺳﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ ….. 

ﻫﺮﺟﻮﺭ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ...


(ﭘﺎﺋﻮﻟﻮ ﮐﻮﺋﯿﻠﻮ)

لذتهای زندگی:
هوای توی گل فروشی؛
خاروندن ردکش جوراب؛
دیرمیرسی سرکار و رییس هنوز نیومده؛
خنکی اون طرف بالش؛
اسم عطر تو بپرسن؛
لیسیدن انگشتهای پفکی؛
وقتی نوزادی انگشتتو محکم بگیره؛
بوی تن نوزاد؛
وقتی خوابی یکی پتو بندازه روت؛
مغز کاهو؛
حرف زدن بچه باخودش وقتی داره تنهایی بازی میکنه؛
اخر سفر بشینی همه عکس هایی رو که گرفتی نگاه کنی؛
وقتی کسی بهت میگه صدای خندت رو دوست داره؛
وقتی خندت می گیره و خندتو نگه می داری؛
بچه ها بازیشونو نگه دارن تا از کوچه رد بشی
با پای برهنه روی شن های خیس ساحل قدم می زنی
بوی چمن خیس...
زندگی رو ساده بگیرین و از این همه لذت های کوچک زندگی خوشبختی رو احساس کنید..


دکتر نیستم...

اما برایت 10دقیقه راه رفتن، روى جدول کنار خیابان را تجویز میکنم

تا بفهمى عاقل بودن چیز خوبیست

اما دیوانگى قشنگ تر است..

برایت لبخند زدن به کودکان وسط خیابان را تجویز میکنم

تا بفهمى هنوز هم،میشود بى منت محبت کرد..

به تو پیشنهاد میکنم گاهى بلند بخندى، هرکجا که هستى

یک نفر همیشه منتظر خنده هاى توست...

دکتر نیستم

اما به تو پیشنهاد میکنم که شاد باشى!

خورشید، هر روز صبح، بخاطر زنده بودن من و تو طلوع میکند!

هرگز، منتظر" فرداى خیالى" نباش.

سهمت را از" شادى زندگى"، همین امروز بگیر

فراموش نکن "مقصد"، همیشه جایى در " انتهاى مسیر " نیست!

"مقصد" لذت بردن از قدمهاییست که برمى داریم


ﺍﻧﻘﺪ ﺑﺪﻡ ﻣﯿﺎﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎ ﺁﻫﻨﮓ ﻣﯿﺨﻮﻧﻢ ...

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻫﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﯿﺨﻮﻧﻪ !!!


مردی قصد خودکشی داشت 

به بالای صخره بلندی رفت و طنابی به گردنش انداخت و آن را به صخره بست

مقداری سم خورد و خود را آتش زد و خود را پرت کرد 

و در همان حال به سمت سر خود شلیک کرد.

تیر به خطا رفت و طناب را قطع کرد 

مرد که از حلقاویز شدن نجات یافت 

به داخل آب افتاد و آتش خاموش شد 

و استفراغ سم را از بدن او دفع کرد.

ماهیگیری او را دید و از آب زنده بیرون آورد.

مرد به بیمارستان میلاد منتقل شد 

و در آنجا بعلت نبود امکانات درگذشت!!!


رساله توجیه المسائل ایرانیها

۱_غیبت… تو روشم میگم.

۲_تهمت… همه میگن!

۳_دروغ… مصلحتى!

۴_رشوه… شیرینى!

۵_ظلم… حقشه!

۶_مال حرام… پیش سه هزار میلیارد هیچه.

۷_ربا… همه میخورن!

۸_نگاه به نامحرم… یه نظر حلاله!

۹_مجلس حرام… یک شب که هزار شب نمیشه!

۱۰_بخل… اگه خدا میخواست بهش میداد!


به طرف میگن: 

شما به حشره ایی که رنگش زرده روی گلها میشینه 

و از شهدشون عسل درست میکنه ،چی میگین؟

طرف میگه: ما بهش میگیم : "خسته نباشی حشره"


یه روز رئیس یه دیوونه خونه 3 تا از بهترین مریض هاشو میاره
واسه تست تا ترخیصشون کنه.
به اولی میگه دو دو تا؟ میگه 57 تا!! 
به دومی میگه دو دو تا؟ میگه سه شنبه!! 
خلاصه جفتشون و رد میکنه و نوبت نفر سوم می شه 
ازش می پرسه دو دو تا میگه چهارتا !!
میگه آفرین چه جوری بهش رسیدی؟
میگه بابا این که کاری نداشت 57 رو از سه شنبه کم کردم!!!!

چند دروغ رایج بین ما ایرانیان
۱-کار که عار نیست!
۲-پول که شخصیت نمیاره!
۳-فکر کردی چی ، مملکت قانون داره!
۴-تلاش کنی به هرچی که بخوای میرسی!
۵- پول چرک کف دسته!
۶-بچه دختر ، پسرش فرق نمیکنه!
۷-و پر کاربردترین دروغ ، پشت تلفن" اونم سلام میرسونه" ... ‌